استان ایلام ، واقع در غرب ایران از دیر باز منطقه ای آباد و یکی از مراکز مهم امپراتوری ((عیلام )) بوده است .
از هزاره 4 ق. م . ، و احتمالاً پیش از آن ، مهمترین خط ارتباطی تمدن کوهها وتمدن جلگه ای جنوب غرب ایران از این سرزمین می گذشته است . سرزمین ایلام به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی و استرتژیک وهم مرز بودن با کشور عراق ، اهمیت ویژه ای دارد .بر اساس سفر نامه و اسناد و مدارک موجود تمدن ایلام یک تمدن دیرینه و کهن می باشد .
راولینسون در سفر نامه خود (از ذهاب تا خوزستان ) بعد از گذر از گیلان به سمت ایلام نوشته است : هنگامی که از ارودگاه خان کلهر در یک راهپیمایی طولانی فرسنگی به طرف زرنه حرکت نموده است. پس از عبور از پیچ وخم ترین جاده جلگه ایوان که از دره ای تنگ و کوهستانی به نام « میان در» که در حدود 32 کیلومتر جلگه ایوان را می پیماید گذشته است . این دره از درختان انبوه بلوط پوشیده که اندازه آنها بزرگتر از درختان بلوطی است که در سایر نقاط ایران دیده می شود. . وفور بیش از اندازه گیاه ، هوای گرم و موقعیت مناسب از نظر پناهگاه ، «میان در » را به صورت مکانی مطلوب برای قشلاق کلهر در آورده است. با ورود به جلگه ایوان جاده از نقطه لم یزرعی به طول 14 کیلومتر به سمت جنوب ادامه یافته و به دهکده زرنه می رسد. در زرنه خرابه های شهری بزرگ نمایان است . در آنجا تپه ای است و راولینسون معتقد است که محل یک قلعه بوده که اندازه آن از آنچه در گیلان وجود دارد کوچکتر است پایه های ساختمان ها که وسعتی در حدود 8 کیلو متر هستند اکنون تقریباً با زمین هم سطح شده است . سه یا چهار ساختمان مجزا که از بقیه سالم ترهستند در حوالی تپه دیده می شوند که شامل تعداد زیادی راهرو های تنگ وگنبدی شکل اند و به نظر می رسد در عصر پادشاهان ساسانی محل سکونت بوده اند .
این بناها از نظر سبک معماری با خرابه های « بان زرده » وقصر شیرین یکسان بوده و احتمال دارد مربوط به یک زمان باشند . رود کنگیر از کوه مرتفع مانشت در پشت جلگه ایوان سر چشمه گرفته و این جلگه وسیع رابه خوبی مشروب ساخته و از دهکده ایوان می گذرد . زرنه در فاصله تقریباً 3 کیلو متری ساحل راست این رود قرار دارد . اما خانم فریا استارک طی سفر ی که درسال 1306ه. ش به ایلام داشته اند درمورد شهر ایوان چنین می نویسد:
«منطقه ایوان ، دره ای پهن و کم عمق و در دامنه کوه مانشت قرار دارد ، انوار آفتاب در حال غروب بر آن پرتو افکنده بود از بالای سراشیب این دره به دامنه بانکوه سفر نمودیم و از جلگه وسیعی گذشتیم چادرهای ایوان به صورت دو سه ردیف در داخل مزارع برپا شده بود و رئیس آنها که در نخستین و بهترین چادرها زندگی می کرد با صمیمیتی بیش از آنچه تا به حال دیده بودم برای سلام و خوش آمد گوئی بیرون آمد هیچ کس از یاغی گری و سرکشی این افراد ستایش نمی کند . آنچه قابل تحسین است تقوای آنهاست و گاهی یک کوچ نشین تقوا و یاغی گری را با هم دارد گنج کوچ نشینان روح آزاد آنهاست موقعی که این را از دست می دهند همه چیزشان بر باد رفته است و اگر تمدن پایگاهی برای مقید کردن لاقیدهایشان محسوب شود و بخواهد در برابر قانون مطیعشان کنند چنانچه مغایرتی با اساس زندگی کوچ نشینی آنها نداشته باشد توفیق خواهد یافت آزادی کوچ نشینان بی قید تر از قید تصورات و استقلالشان نیز با آزادی توام است انظباطی که جوامع نیمه متمدن تهران برای آنها در نظر می گیرد با واقعیت ندارد و وحشت آفرین است . کوچ نشین در ته دلش می داند آزادی و تقوای خاصش اولین دستورالعمل زندگانی او می باشد اراضی مردم ایوان ناحیه وسیعی است که شامل امتداد رودخانه گنگیر در نزدیکی مرزایران و عراق تا سرچشمه آن درناحیه سراب بازان و چراهگاههای مانیشت می شود دولت در دره های کم عمق آنها را وادار به خانه سازی کرده نگه داری غله به کار می برند روشی قدیمی و در عین حال رایجتر است ، گودالهائی در زمین حفر و دیوارها و کفش را کاه گل می مالند و سپس غله را در فصل پائیز درون آن می ریزند رویش را در ابتدا کاه و سپس کاه گل برای فصل بهار نگهداری می کنند این کار معمولاً پس از برداشت محصول و پیش از حرکت ایل صورت می گیرد و در بهار نیز غله را از چاه خارج می کنند تقریباً تمام لرهای پشت کوه از این روش و سنت استفاده می کنند.
دره هایی که در امتداد زاگروس تا محدوده ی سوزیانا (شوش) کشیده شده اند و به وسیله یک سلسله ارتفاعات موازی هم از دشتهای آشور جدا می شوند یکی از نا شناخته ترین و در عین حال جالب ترین مناطق مشرق زمین را تشکیل می دهند که جایگاه اصلی عیلامی ها پس از مهاجرت آنها از بابل بوده است عیلامی ها از این مناطق بر شوش و نواحی مجاور شرقی آن که بعدها نام عیلام بر خود گرفت سکونت داشتند و دامنه فتوحات خود را گسترش دادند.
استرابو در قسمت های مختلف کتاب خود از عیلامی ها به عنوان ساکنین نواحی زاگروس در محدوده جنوبی ماد و شمال بابل و شوش به وضوح یاد می کند . چنین به نظر م یآید که جلگه آریوخ قدیم ترین نام برای این منطقه بوده واز آنجاست که عیلامی به کمک پادشاه آشور به نینوا شتافتند راولینسون معتقد است که پایتخت آن همان زرنه است زیرا تا پیش از قرن سیزدهم میلادی اینجا به نام اریو حان شهرت داشته است . همچنین وی اظهار می دارد که محل حره مربوط به دوره اسارت[یهودیان؟] را باید در همین حوالی جستجو نمود وبازبدون شک اینجا همان محلی است که بنیامین تودله از آن به عنوان ارین یاد می کند و می گوید در حدود 20000 خانوار یهودی در آنجا مستقر بوده اند. به نظر می رسد پیش از اسکندر نام آریوخ به سبد که جمع که جمع سبدان است تغییر نموده که با پیشوند محلی « ماه » (منطقه ) به صورت ماه سبد ماه سبدان در آمده است . پس این همان محلی است که استرابو از آن بانام ما ساباتیس به عنوان یکی از بخش های بزرگ عیلام بین شوش و نواحی اطراف کو ههای زاگروس یاد می کند . پلینی آنرا مزوباتن می داند که منطقه ای است زیرکوههای کامبالیدوس (احتمالاً همان سمبولوس توسیدید ) ورودخانه اولئوس قبل از آنکه به طرف دشت های سوزیانا (شوش) روان شود آنرا مشروب می سازد و دئو نیسیوس ساکنین آنرا مزاباتایی و بطلمیوس سامباتایی می نامند ،و بالاخره دیودروس در توصیف لشکر کشی اسکندر نیز از آن به عنوان سمبه یاد کرده است .
در اثری نادر که ترجمه یک تاریخچه پهلوی است این ایالت در زمان تسلط اردشیربابکان بر ایران ماه سبدان نامیده می شد و به همین صورت از ماه نهاوند و ماه بسطام یعنی سرزمین های نهاوند و بسطام یاد شده است که از جهت پیدا کردن عنوان حقیقی و باستانی این منطقه حائز اهمیت است . اعراب دو کلمه ماه وسبدان را با هم ترکیب کرده و حرف « د » را به « ذ » تبدیل نموده و آن را ماسبذان نامیدند .
خاور شناسان با نام ماسبذان آشنا هستند زیرا در بیشتر آثارمورخین و جغرافی دانان عرب با آن برخورد کرده اند هر چند که امروزه این اسم به کار برده نمی شود ولی محدوده آن کاملاً روشن است آنچه مسلم است ماه سبدان ناحیه ای را از جلگه ایوان در امتداد کو ههای زاگروس تا حدود سوزیانا ( شوش ) در بر می گرفته است جاده ای که از این منطقه می گذشته ، یکی از راههای مهم ارتباطی دنیای باستان بوده و دیودروس در توصیف آن نوشته است : « یک جاده شاهی است که در امتداد کوهها از سوزیانا ( شوش ) به ماد کشیده شده که در معرض گرما قرار دارد و بسیار پر پیچ وخم و در حدود 40 منزل است اما بسیار خوب ساخته شده و از نظر تهیه آذوقه مناسب است » . مطلبی که دقیقاً درست است و نمی توان در آن شک داشت این است که این همان جاده ای است که دیودروس در مورد لشکر کشی اسکندراز شوش به اکباتان ( همدان ) به تفصیل از آن سخن رانده و منزلگاههای ( ایستگاه های ) آن قابل تشخیص است . استرابو نیز از آن به عنوان یک خط ارتباطی مهم که از ماساباتیس ( مسبتیس ) در امتداد نواحی جبال زاگروس به طرف شوش پیش میرود یاد کرده و بالاخره پلینی درباره آن می گوید: « بازترین وسیع ترین و راحت ترین راه از شوش به بلخ ( اصطلاحی که در مورد شرق ایران به کار می رفت ) از ایالت مزوبتن ( مزوباتن ) می گذرد » راولینسون در قسمتی دیگر از سفرنامه خود می نویسد :« از زرنه به طرف جلگه چارده ور پیش رفتم . یک رشته کوه وسیع ومرتفع که عمق برف آن به 31 سانتیمتر میرسد بین جلگه « ایوان » و « آسمان آباد » قرار دارد وما از «زرنه » در جهت شرق از آن گذشتیم . طول صحرای آسمان آباد در حدود 15 کیلو مترو پهنای کمی بیشتر از 4 کیلومتر و به کلهر های منصوری تعلق دارد.
در تقسیمات سیاسی آن زمان ایلام از لحاظ حکومتی زیر نظر والیان لرستان اداره می شده است و راولیسنون دراین خصوص چنین می گوید:« لرستان به دو ناحیه لربزرگ و لرستان کوچک تقسیم می شود که لرستان کوچک نیز به دو ناحیه پشتکوه وپیشکوه تقسیم شده است که پشتکوه همان ماسبذان است که جغرافیی دانان از آن یاد می کنند و فقط از مرز شمالی آن کاسته شده است .
در فاصله قرون 12و 17 میلادی ایالت لر کوچک توسط شا هزادگانی خود مختار به نام اتابک اداره می شد . آخرین شاهزاده این سلطنتی شاهوردی خان نام داشت که شاه عباس کبیر اورا ازمیان برداشت .»
راولینسون در ادامه سفر خود به شهر شیروان چنین می نویسد :
« امروز یکی از روز های بسیار جالب بود زیرا مسیر خود را به خاطر بازدید خرابه های شهر مشهور انتخاب کردم . به من گفته شده بود که خرابه های شیروان بر سر راه ودر مسیری که انتخاب کرده ام قرار دارند بعد از گذشتن از یک تپه های شنی به جلگه کم وسعت و پرآبی که صحرای شیروان نامیده می شد وتا حدی زیر کشت بود وارد شدم دراین جلگه بر هر برآمدگی آثار خرابه های عظیم ودر عین حال خشن که حاکی از سبک معماری دوره ساسانی و نمایانگر پر جمعیتی منطقه بوده مشاهده می گردید در تمام جهات در دامنه تپه ها ی ستون آجری دیده می شود که ارتفاع آنها به 3 تا 5/4 متر می رسد اینها آرامگاه های خوانین لر هستند .
از جلگه شیروان دره باریکی در جهت غرب امتداد یافته و کوه کا لرک را که به صورت دیواره بیرونی سلسه جبال عظیم میله گاون است می شکافد خرابه های شهر درست در قسمت سر بالایی این دره قرا گرفته اند .
خرابه های سیروان [ شیروان ] کاملترین باز مانده یک شهر ساسانی به شمار می آیند. دیوار منازل عموماً عظیم واز سنگ و ملاط آهکی فوق العاده محکم که از کوههای مجاور آورده شده ساخته شده اند . تمام منازل زیر زمینی دارند که آنهم شامل اطاق ها منتهی می گردد . در بعضی از موارد این بنا دارای راهروهای پرپیچ و خم و تاریک است به گونه ای که قسمت مرکزی ساختمان کاملاً در تاریکی قرار می گیرد مگر آنکه از دریچه سقف نور وارد کنند . در چند مورد آثار ساختمان های دو طبقه دیده می شود که آنهم گنبدی مانند است و چنین به نظر می رسد که ساسانیان هیچگاه از تیرهای چوبی برای سقف استفاده نمی کرده اند بلکه طاق می زده ا ند بعضی از ساختمان ها کاملاً سالم مانده اند چنانکه بر دیوارهای داخلی آنها نقوش گل و بوته که گویی چند سال پیش درست شده اند به چشم می خورد .
[ در میان خرابه های شهر سیروان= شیروان ] باز مانده بنایی عظیم موسوم به قصر انوشیروان مشاهده می گردد که سراسر پوشیده از علف های خودرو است . در قسمتی از این بنا راهرو بسیار تنگی به اطاق گنبدی مانند زیرزمینی به دخمه یا قبر انوشیروان معروف منتهی می شود که یک نفر به سختی می تواند به درون آن راه یابد . اهالی براین پندارد که جنازه انوشیروان در میان گنج های فراوان در آنجا مدفون است . همچنین گفته می شد که یک لوح طلسمی با خطوط نا شناخته در مدخل قبر قرار دارد که هر کس از آن بگذرد بدون تردید هلاک می شود . توصیف اهالی از لوح طلسمی منطبق با واقعیت است . عده ای می گفتند که آنرا به چشم خود دیده و اظهار داشتند که سنگ بزرگ بسیار بزرگ و تراشیده ای است که خطوط زیادی بر آن نوشته است . اگر این سنگ نبشته واقعاً وجود داشته باشد قاعدتاً مربوط زمان ساسانیان است همان گونه شهر سیروان مربوط به همان زمان است .
اما اشتیاق من به بررسی این سنگ نبشته از آن رو بود که احتمال می رفت به زبان یونانی نوشته شده و یادگاری Baeotian گروهی از یونانیان که خشایارشا به اینجا تبعید کرده بود باشد . معمولاً شهر سیروان در بین لرها به شهر کلئیون معروف است با در تظر گرفتن شباهت اسمی و با توجه به اینکه فاصله آن تا سمبنه (یعنی صمیره پایتخت سمبدان سه منزل راه است می توان آنرا با سیلون یعنی محلی که دیودور از آن نام برده و اسکندر [ مقدونی] هنگام مسافرت از شوش به همدان در آنجا توقف یکی دانست . فزون بر این لرها این شهر را شهر انوشیروان می دانند وبنای آنرا به انوشیروان نسبت می دهند . همانگونه که از خرابه ها پیداست این شهر مربوط زمان ساسانیان است و احتمال دارد که انوشیروان آنرا بر روی خرابه های شهر قدیمی یونانی بنا نهاده باشد . رو ی همرفته خرابه های شهر در دره باریکی قرار گرفته و مساحت چندانی را در نمی گیرد به گونه ای که طول آن از 6/1 کیلومتر تجاوز نمی کند . ساختمان ها به هم فشرده اند و بیشتر به سبک معماری اروپا شباهت دارند . ابو الفدا موقعیت سیروان را به شهر مکه تشبیه نموده ویادآور شده است که سیروان بین کوه و رودخانه واقع گردیده است . جغرافی دانان شرقی به تفصیل درباره سیروان سخن رانده اند راولینسون معتقد است که سیروان همان شهری است که بنیامین تودله اشتباهاً آنرا نهروان نامیده که فاصله آن تا رودبار دو روز بوده و چهار هراز خانوار یهودی درآنجا به سر می برده اند
فزون بر این ، درنوشته های شرقیان از شهری به نام الرود واقع در ابالت ماسبدان نام برده شده که آرامگاه مهدی خلیفه مشهور عباسی در آنجا قرار داشته است . »