ای نگاهت آفتاب ظهر تیر !!
آب شد برف نگاهم ناگزیر !
هم شبیه سروی و هم مثل بید
با تو ام بالا بلند سربه زیر !
بس که دنبال تو راه افتاده ام
ردّ پایم حک شده در این مسیر !
روزها و ماهها و سالها
صبر کردم آمدی اما چه دیر !
حال دیگر بارش سیلابی ات
کم نخواهد کرد داغ این کویر !
هرچه دارم از دل وجان مال تو
خاطراتت را فقط از من مگیر !
برای خواندن شعر های بیشتر از این شاعر عزیر رور لینک ایشان در این وبلاگ کلیک کنید.