دولت گم شده
باغ با دلهره در حال شکوفا شدن است
رود با همهمه آماده دریا شدن است
ابرها لکه دامان زمین را شستند
خاک در تاب و تب گـرم مطلا شدن است
سر زد از پیرهن پاره شب یوسف ماه
دولت گم شده در معرض پیدا شدن است
بگسل ای سلسله ای سلسله ممتد شب
نوبتی باشد اگر نوبت فردا شدن است
ای گشاینده ترین دست کلید تو کجاست
قفل این پنجره ها منتظر وا شدن است
گوش کن ای شب کر! صحبت صبح است و سحر
آفتاب آمده کی فرصت حاشا شدن است