سرپرستی و هدایت گروه کوهنوردی
وظایف سرپرست در حین اجرای برنامه :
بدیهی است که بخش مهم وظیفه یک سرپرست از لحظه اجرای برنامه آغاز می شود. البته این بدان معنا نیست که بخش قبلی از اهمیت کمتری برخوردار است هرچه یک سرپرست قبل از اجرای برنامه پیش بینی های لازم را کرده باشد و برنامه را به شکل خوبی طراحی کرده باشد در حین اجرای برنامه از فشار کمتری برخوردار است و می تواند به راحتی برنامه ریزی خود را به اجرا درآورد و این قسمت از آن جهت مهم است که از این لحظه به بعد جان و سلامتی افراد گروه تا حدود زیادی در دست سرپرست است و نیز بتواند برنامه اش را طبق برنامه ریزی قبلی و موفق اجرا کند.
- در آغاز برنامه اوضاع روحی و جسمی نفرات و همچنین کوله و وسایل آنها و نیز وسایل عمومی را باید کنترل کرد تا در حین اجرای برنامه مورد و یا مشکلی برای گروه پیش نیاید.
- آگاهی از کل اوضاع در حال جریان و کنترل آنها می تواند جلوی خسارتهایی به برنامه را بگیرد.
- در برخی موارد گرفتن راهنمای محلی و با خبرشدن از اوضاع کنونی منطقه ضرورت پیدا می کند ولی همیشه نمی توان به گفته ها و اطلاعات محلیان اطمینان کرد به خصوص از بابت زمان بندیهای برنامه ما در عین حال باید به عقاید و رسوم آنها احترام گذاشت و افراد گروه را از این بابت توجیه کرد.
- مسیریابی و شناسایی معابر از روی نقشه و اطلاعات قبلی گاه در برنامه ضرورت پیدا می کند و ازآن جهت یک سرپرست باید به این فنون آگاهی داشته باشد.
- پیدا کردن محلهایی مناسب برای زمانهای استراحت و نیز شب مانی و کمپینگ در احیای انرژی و رفع خستگی گروه مؤثر است و نیز تنظیم زمانهای استراحت به موقع و کنترل آنها در این مورد نقش مهمی را داراست.
- انتخاب صحیح نفراتی برای مسؤولیت جلوداری و عقب داری گروه بدین صورت که این نفرات از افراد برجسته و قوی گروه باشند تا بتوانند ریتم مناسبی برای حرکت گروه بوجود آورند و نیز این امکان را به سرپرست بدهند تا نظم خوبی برای تیم بوجود آورد و بتواند ابتدا و انتهای گروه را کنترل نماید.
- نظرات بر کار مسؤولیتی که برای برنامه تعیین شده ، اعم از جلودار، عقب دار، مسوول فنی، تدارکات، مالی ، گزارش نویس و ... از وظایف مهم سرپرست است.
- یک سرپرست باید در طول برنامه اطلاع دقیقی از وضعیت روحی و جسمی افراد داشته باشد و نیز از وضعیت امکاناتی آنها از بابت کوله، مواد غذایی و آشامیدنی ها و ... با خبر باشد تا در موقع لزوم تدابیر لازم را به کار برد.
- سرپرست یک تیم می تواند این توانایی را داشته باشد که درگروه خود بین افراد ارتباط برقرار کند و نیز اگر خود سرپرست بتواند این ارتباط را بین خود و اعضاء قوی تر سازد در کیفیت اجرای برنامه تأثیر مثبت خواهد گذاشت.
- ایجاد نظم و هماهنگی و کنترل ریتم حرکت گروه و نظارت بر حرکت فرد و جلوگیری از پراکندگی آنان بهترین صعود را بوجود خواهد آورد - برخورد مناسب سرپرست با افراد گروه بر روحیه تیم تأثیر بسیاری خواهد داشت. هر عکس العملی از جانب او در نظر افراد جلب توجه خواهد کرد مانند چهره ی شاد ، عبوس ، نگران، گرفته و یا آرام و .... که تیم بر آن تأثیر می گیرد و احساس شادمانی، نگرانی ، دلهره ویا آرامش خاطر را در گروه می تواند بوجود آورد به خصوص در موقع دشوار و خطرناک توان روحی وجسمی افراد ممکن است تقلیل یابد نقش سرپرست در این مورد بسیار مهم خواهد بود و تعیین کننده تشویق ها و روحیه دادن ها و آرام کردن گروه در مواقع بحرانی باعث خواهد شد تیم سلامت و شاداب برنامه را به اتمام رساند. وظایف سرپرست بعد از اجرای برنامه معمولاً وظایف سرپرست با خاتمه برنامه تمام نمی شود، بلکه برخی کارها است که بعد از اجرای برنامه سرپرست باید بدانها توجه داشته باشد. دادن گزارش برنامه با نقشه و کروکی دقیق و با پیگیری کار نویسنده گزارش برنامه به گروه از آنجمله است.
پیکیری موارد مالی و برخی تصمیمات در باب آنها و نیز برخی تدارکات باقی مانده اطلاع حاصر کردن از اوضاع و سلامت افراد بعد از خاتمه برنامه پیگیری وسایل فنی و عمومی برنامه و کنترل کردن آنها و بازگرداندنشان به گروه و یا صاحبانشان در صورت تمایل برگزاری جلسه پیشنهادات و انتقادات و بحث در مورد برنامه و ... .
بنابراین می بینیم که چه مسئولیت سنگینی برعهده سرپرست برنامه قرار دارد. ولی از هنرهای یک سرپرست این است که بتواند برخی مسؤولیتها را به شکل صحیحی بین نفرات گروه تقسیم کند و خود مانند یک مدیر بر کار آنها نظارت و کنترل داشته باشد و به آنها جهت و سود دهد.
افرادی که برای مسؤولیت ها برگزیده می شوند باید هر لحظه سرپرست برنامه را در جریان کارها قرار دهد و گزارشی در اختیار سرپرست قرار دهد تا او بتواند طبق آنها برنامه بایستی آمار کامل و دقیق تدارکات را بداند و سرپرست را در جریان آن قرار دهد و نیز تهیه تدارکات برنامه باید زیر نظر سرپرست باشد و برای استفاده از آنها و تعیین مقدار سهمیه روزانه (به خصوص غذایی) در طول مدت برنامه با سرپرست هماهنگی کند.
در حین صعود در صورت برخورد با مسیرهای فنی ، مسؤول فنی برنامه مسؤولیت تیم را به عهده می گیرد. بدیهی است خود سرپرست می توان مسؤول فنی هم باشد. ممکن است سرپرستی بخواهد تمام مسؤولیتها را خود به عهده بگیرد در این صورت سرپرست باید از تبحر خاصی برخوردار باشد تا بتواند هم از عهده مسؤولیت هایش برآید و همچنین وظیفه سرپرستش را خوب انجام دهد ولی اگر غیر این باشد خستگی و فشار شدیدی را باید تحمل کند که این باعث می شود تمرکز روی برنامه از بین برود و کنترل برنامه با مشکل مواجه شود و در برخی مواقع با خطر روبرو شود. برگزیدن کمک سرپرست می تواند کمک و مشاور خوبی برای سرپرست باشد و نیز اگر احیاناً اتفاقی برای سرپرست تیم رخ دهد تیم دچار مشل نشود و فردی وجود داشته باشد که این مسؤولیت را به عهده بگیرد.
در بعضی موارد آزاد گذاشتن برنامه و افراد می تواند در جذابتر کردن برنامه رأی نفرات مؤثر باشد به شرطی که سرپرست توانایی کنترل و جمع و جور کردن آن را داشته باشد. بدیهی است که این مورد در شرایط خوب برنامه و منطقه امکان پذیر است و همین مورد در شرایط دشوارتر مانند مه، مسیرهای صخره ای و یا بهمن خیز می تواند جان افراد را به خطر اندازد.
حال با توجه به آنچه گفته شد، می توان خصوصیات یک سرپرست را به طور خلاصه به صورت زیر بیان کرد:
- آشنایی با اصول ابتدایی کوهنوردی و سنگنوردی و یخ و برف و همچنین گذراندن برخی دوره ها از جمله جهت یابی، هواشناسی، خطرات کوهستان، نقشه خوانی ، تغذیه ، کمکهای اولیه و ... .
- کنترل روانی و روحی خود در طول برنامه
- تجربه شرکت در چندین برنامه کوهنوردی
- اخلاق
- شناخت از خود (نقاط قوت و ضعف جسمی ، روحی و ...)
- انعطاف پذیری مشورت با افراد و یا برخی از آنها و تصمیم گیری نهایی توسط خودش، اصرار نورزیدن بی مورد بر اجرای کامل برنامه در صورت غیرممکن بودن و یا خطر ریسک ننمودن
- در هنگام خطر خونسرد، قاطع و سریع باشد
- باید آمادگی تحمل سخت ترین شرایط را داشته باشد
- واقع گرایی و تابع احساسات نشدن
- برخوردار بودن از توانایی روحی و جسمی بالا
- تا حدودی توان خلاقیت و مدیر و مدبر بودن و قدرت کنترل
- قابلیت پذیرش انتقاد و یا پیشنهاد از جانب افراد گروه
- در آخر باید این مورد را در نظر بگیریم که همیشه نمی توان یک سرپرست کامل بود و امکان خطا و اشتباه وجود دارد و نباید به خود غره شد و برنامه هایی اجرا کرد و افرادی با خود برد که از حد توان ما خارج است باید حد و حدود تواناییهای خود را بدانیم و آن را قبول کنیم و برطبق آن برنامه ریزی کنیم،زیرا اگر خدای نکرده اتفاقی در برنامه ای که ما سرپرست آن هستیم بیفتد موجب پشیمانی ها و مسائل جبران ناپذیری خواهد شد،چه بسا که کوهنوردان خوبی به همین دلایل کوهنوردی را کنار گذاشته اند.
گرفته شده از سایت دانشگاه تربیت معلم مدیریت تربیت بدنی، انجمن کوهنوردی
ای نگاهت آفتاب ظهر تیر !!
آب شد برف نگاهم ناگزیر !
هم شبیه سروی و هم مثل بید
با تو ام بالا بلند سربه زیر !
بس که دنبال تو راه افتاده ام
ردّ پایم حک شده در این مسیر !
روزها و ماهها و سالها
صبر کردم آمدی اما چه دیر !
حال دیگر بارش سیلابی ات
کم نخواهد کرد داغ این کویر !
هرچه دارم از دل وجان مال تو
خاطراتت را فقط از من مگیر !
برای خواندن شعر های بیشتر از این شاعر عزیر رور لینک ایشان در این وبلاگ کلیک کنید.
فراموشی !!
چون روزهای پیشتر با ما نمی جوشی چرا ! ؟
سرشار از ناگفته و چون کوه، خاموشی چرا !
من چشمه ی آب وتو له له می زنی از تشنگی
اما نمی دانم مرا بانو! نمی نوشی چرا !؟
آیندگان از عشقمان افسانه ها خواهند ساخت
ما خود ولی، در حق یکدیگر فراموشی چرا ! ؟
صد لاک پشت زندگی از خط پایان رد شدند
ما همچنان مستغرق یک خواب خرگوشی چرا!؟
خانم بخند! حرفی بزن! لبهات مال گریه نیست !!
این لب گزیدن ها و این یکریز خاموشی چرا !؟
درهای دل را بی سبب بر روی شادی بسته ای!
ما برای غصه ها پا تا سر آغوشی چرا !؟
مثل سماور ، آب و آتش در تو ذر حال نبرد !
لب بر نمی آری ولی، در خویش می جوشی چرا ؟!
پیراهن سرخ غروب هفتم مرداد را
از تن به در آوردی و حالا سیه پوشی چرا ! ؟
سی،پانصد و پنجاه و... آه اینبار زنگی بی جواب !
یارفته یا نه ! بر نمی دارد دگر گوشی چرا !؟
دارا
دارا شکسته گشته، اورا خراب کرده
سارا که نقشه ها را نقش برآب کرده
سارا شبیه خورشید هرروز میدرخشد
دارای بینوا را چون برف آب کرده
چوپان ساده دارا، سارای گرگ دزدید
دل را و بعد آن را بره کباب کرده
دارا که تشنه میشد، او را به خویش میخواند
سارا که چند سالی مشق سراب کرده
سارا خرید کرده ، سارا طلا خریده
در عشق تازه ی خود، او فتح باب کرده
سارا قرار دارد، دارا چه بیقرار است
سارا برای رفتن پا در رکاب کرده
دارا سیاه گشته دارا تباه گشته
سارا عروس گشته سارا خضاب کرده
تازه هنوز دارا، باور نکرده اینکه:
سارا دروغ گفته، سارا خراب کرده
سارا چکار کرده، تقصیر او نبوده
دارا -وکیل سارا -ما را مجاب کرده
سارا غذا نخورده، گویا رژیم دارد
اما به ظنّ دارا، او اعتصاب کرده
سارا میانه ای با شعر و غزل ندارد
دارا که غصه ها را شعر و کتاب کرده
گفته سرخی اش از اندوه و اضطراب است
سارا که گونه ها را رنگ و لعاب کرده
دارا شکست خورده، دارا فریب خورده
او کوچه ی علی چپ را انتخاب کرده
دارا نماز میخواند، دارا رکوع میرفت
سارا نمازها را در در کیسه خواب کرده
یک عصر پنجشنبه ((سارا مبارکت باد))
آنسو برای مردن، دارا شتاب کرده
دارا طناب بسته، سارا نشسته خسته
بر روی نعش دارا، از بس که تاب کرده
آنسو کنار قبری پُک میزند به سیگار
یک پیرزن که روی دارا حساب کرده
آن پیرزن دوباره در چشم قطره می ریخت
غافل از اینکه دکتر او را جواب کرده
(( واران ))
واران که ی تیه یدن؟ ها له کو مالد؟
باران کی می ایی؟ خانه تو کجاست؟
له کو پیه نه وکه ید هم شوی والد
کجا پهن میکنی؟ پیراهن توریت را
که ی بوودن واران؟ له یره بوواری
باران کی می شود؟ در اینجا بباری
باوشی له خوه شی ئه رامان باری
یک بغل پراز شادی برایمان بیاوری
ئوری هاته وجی ده یدن نم وناز
ابری از راه رسید با ناز باران میریز
گرمه هر تیه یدو که یدن یه قه واز
رعد وبرق می اید یقه ان را باز میکند
بووخاک واران کوچه گرده ور
بوی خاک باران خورده کوچه را پر میکند
ته قه ی ده سی تید ها له پشت ده ر
صدای دستش می اید پشت در است
هه لس هه لاکه بچوه پیری یه و
بلند شووبجنب به پیشوازش برو
بنوره واران دایه م ریواره
به باران نگاه کن همیشه رهگذر است
زه نگیانه به ش که ید سوو تا ئیواره
مروارید تقسیم میکند صبح تا غروب
بایه جوی واران بواریم له سه ر
باید مثل باران با تمام وجود ببارم
نه جوور که یکوو بوی من بی سه مه ر
نه اینکه مانند درخت کیکو بی ثمر باشیم
شاعر: کیومرث بلده
مجموعه شعر :هه ساره گی خوم
http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/kurdestan
/topicid/1638317/wrapper/true
موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی استان ایلام
این استان با 19086 کیلومتر مربع ، حدود 1.4 درصد مساحت کل کشور را تشکیل میدهد.استان ایلام در غرب دامنه سلسله جبال زاگرس قرار گرفته است. استان ایلام از جنوب با خوزستان، از شرق با لرستان، از شمال با کرمانشاه و از سمت غرب با کشور عراق همجوار است. مهمترین شهرستانهای این استان ایلام، ایوان، دهلران، مهران و شیروان است. مرکز این استان شهر ایلام است که به علت زیبایی های طبیعی فراوانی که دارد، عروس زاگرس نام گرفته است.
جغرافیای طبیعی و اقلیم استان
ناهمواریهای استان ایلام از رسوبات دوران اول تا چهارم زمین شناسی به یادگار مانده اند؛ ولی شکل گیری آنها عموماً به دوران دوم و سوم زمین شناسی مربوط است. این کوهها چنان گسترده و فشرده اند که امکان شکل گیری دشتی آنها فراهم نشده است. شمال و شمال شرقی استان ایلام کوهستانی و نواحی مغرب و جنوب غربی آن را اراضی پست و کم ارتفاع تشکیل داده اند. مهمترین ارتفاعات استان کبیر کوه و دینار کوه و مهمترین دشتهای آن دشت عباس و دشت مهران، دهلران است.
از نظر اقلیمی استان به سه منطقه تقسیم میشود که عبارتند از:
- مناطق میانی که دارای آب و هوای معتدل است .
- مناطق کوهستانی شمال و شمال شرقی که دارای آب و هوای سردسیر با زمستانی طولانی است.
- مناطق جلگه ای غرب و جنوب غربی که دارای آب و هوای گرمسیری است .
تاریخچه استان ایلام
این سرزمین، بنا به اسناد تاریخی فراوان، بخشی از کشور عیلام باستان بوده که در حدود 3000 سال پیش از میلاد به فرمان آشور بانی پال منقرض شد. در کتیبه های بابی، عیلام را " آلامتو" یا "آلام"خوانده اند. که به قولی به معنای کوهستان یا "کشور طلوع خورشید" است. مدتی پس از سقوط عیلام، حوزه فرمانروایی آنان به دو منطقه تحت نفوذ پارسها و مادها در غرب تقسیم شد. در دوره هخامنشی جزئی از امپراطوری هخامنشی بوده است. بعد از تسخیر ایران به وسیله اعراب مسلمان، احتمال دارد که این ناحیه جزئی از ایالت کوفه باشد. از اوایل قرن چهارم تا اوایل قرن ششم خاندان حسنویه کرد بر لرستان و ایلام حکومت می کردند و از سال570 تا 1006 اتابکان لر بر لرستان و پشتکوه حکومت کرده اند. از سال 1309 شمسی در تقسیمات کشوری، ایلام جزو استان پنجم یعنی کرمانشاه گردید.(برگرفته ازسایت فرهنگسرا)
به نام خدا
نامه ی چارلی چاپلین به دخترش
نامه ای که مشاهده می کنید شاید تا کنون بارها آن را خوانده و یا چیزی درباره ی آن شنیده باشید ولی از آنجایی که مفاهیم و نکات عمیقی در این نامه وجود دارد ما را بر آن داشت تا اقدام به چاپ مجدد آن نمائیم .اگر چه سالهای بسیاری می گذرد ولی تاکنون غبار زمان نتوانسته است قلم شیوای چاپلین را بی اثر سازد .
چارلی چاپلین هنرمند بزرگ سینما و سینماگری که در آثارش به انسان ارج می نهد و فساد و تباهی را با طنز گزنده اش به باد انتقاد گرفت و آن هنگام که دخترش در پاریس به کار آموختن هنر اشتغال داشت نامه ای به او نوشت که در حیطه ی ادبیات یکی از باارزش ترین نوشته هاست سرشار از نکته های هشدار دهنده است به انسان ، به دختران ، به زنان خصوصا در باب زندگی و زیستن شرافتمندانه :
جرالدین دخترم سلام .از تو دورم ولی یک لحظه تصویر تو از دیده گانم دور نمی شود اما تو کجایی؟
در پاریس روی صحنه ی تئاتر پرشکوه شانزلیزه .....این را میدانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدمهایت را می شنوم، شنیده ام نقش تو در این نمایش پرشکوه نقش ان دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است .جرالدین دخترم در نقش ستاره باش بدرخش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هوشیاری داد بنشین و نامه ام را بخوان. من پدر تو هستم چاپلین امروز نوبت توست که هنرنمایی کنی و به اوج افتخار برسی ، امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمان ها برد ،به آسمان ها برو ولی گاهی به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن .زندگی آنان را تماشا کن زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی می کنند .من خودم یکی از این ها بودم جرالدین دخترم تو مرا درست نمی شناسی در آن سال های بسی دور با تو قصه های بسیار گفتم اما قصه های خود را هرگز نگفتم .آن هم داستانی شنیدنی است آن داستان دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه میگرفت . این داستان من است من طعم گزسنگی را چشیده ام من درد نابسامانی را کشیده ام از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند .اما سکه صدقه دادن ان رهگذر غرورش را خرد نمی کند را نیز احساس کردم با این همه زنده ام و از زنده گان پیش از آن که بمیرند حرفی نباید زد داستان من به کار نمی آید از تو حرف بزنیم ، به دنبال نام تو نام من است چاپلین جرالدین دخترم دنیائی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است نیمه شب در آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن ولی حال ان راننده تاکسی که تورا به منزل می رساند بپرس حال زنش را بپرس اگر ابستن بود ولی پولی برای خرید لباس بچه نداشت مبلغی پنهانی در جیبش بگذار. به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بی چون و چرا بپردازد اما برای خرجهای ترا دیگرت صورت حساب بفرست.
دخترم جرالدین گاه وبیگاه با اتوبوس و مترو شهر را بگرد مردم را نگاه کن و زنان بیوه و کودکان بی سرپرست را ببین.دست کم روزی یک بار بگو من هم از ان ها هستم،تو واقعا یکی از ان ها هستی نه بیشتر.هنر قبل از انکه دو بال دور برای پرواز به انسان بدهد دو پای او را می شکند،وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش دیدی همان لحظه تئاتر را ترک کن با تاکسی خود را به حومه ی پاریس برسان من انجا را خوب می شناسم آنجا بازیگران مانند خویش را خواهی دید که از قرن ها پیش زیباتر از تو و چالک تر از تو و مغرورتر از تو هنرنمایی می کردند اما در آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر شانزالیزه خبری نیست نورافکن کولی ها نور ماه است نگاه کن آیا بهتر از تو هنر نمایی نمی کنند؟ اعتراف کن دخترم همیشه کسی هست که بهتر از تو هنرنمایی کند. و این را بدان که هرگز
در خانواده ی چاپلین کسی آنقدر گستاخ نبوده که یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا یک کولی هنرمند حومه ی پاریس را ناسزا بگوید. دخترم چک سفیدی برای تو فرستادم که هر چه دلت می خواهد بگیری خرج کنی ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خودت بگو سومین فرانک ازآن من نیست این مال یک مرد فقیر گمنام باشد که به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برایت حرف زدم برای آن است که ازنیروی فریب وافسون پول این فرزند شیطان آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و هر لحظه برای بندبازانی که بر روی ریسمان بس نازک و لغزنده راه می رفتند نگران بوده اما دخترم این حقیقت را بگویم مردم بر روی زمین پهن استوار و گسترده بیشتر از بندبازان ریسمان نااستوار سقوط می کنند. دخترم پدرت با تو حرف می زند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد آن شب است که این الماس ان ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده بی بندوبار ترا بفریبد ان روز است که بندبازی ناشی خواهی بود، بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند،از اینرو دل به زر و زیور در این دنیا مبند . بزرگترین الماس این جهان افتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار معنی این را وظیفه ی خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفتم که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد او بهتر از من معنی عشق را می داند او برای تعریف عشق که معنی ان یک دلی است شایسته تر از من است. دخترم هیچ کس و هیچ چیز دیگر را در این جهان نمی توان یافت که شایسته ی آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند . برهنگی بیماری عصر ماست به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است، دخترم برای تو حرف بسیار دارم ولی به موقع دیگر می گذارم و با این آخرین پیام نامه ام را به پایان می رسانم ، انسان باش –پاک دل و یک دل زیرا گرسنه بودن و صدقه گرفتن و در فقر مردن هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است .
تو موهات رنگ طلاست ، چشای تو دریاست گلکم
صورتِد مثِ گلِ لالهِ صحراس گلکم
خیلی وقت می خوامت اینو خودت خوب می دانی
دل مهِ عاشقه ،شیته ،خیلی شیداس گلکم
یه ذرَه بچه بودی خانِِتان آمد کوچمان
با مِه همبازی شدی حرف قدیماس گلکم
ما همش با هم بودیم هیچکسی حرفی نمیزد
ولی حالا نمی ذارن ، کار دنیاس گلکم
بگو آخه چِه میشه با همدیگه حرف بزنیم
آخر دنیا میشه ، ای از او حرفاس گلکم
خودشان جوون بودن کم دسه گل دادن به آو
اینم از اقبال و چاره ما جووناس گلکم
ننهِ مَ فهمیده ما همدیه رو دوس داریمان
دو سه روزه خانمان شین و واویلاس گلکم
آبرو مَ رفته دیه ، هرکسی حرفی میزنه
یه کلاغ و چل کلاغ ازهمه بالاس گلکم
مَ دیه حوصله نارم مگه صبرم چنیه
خوش به حال کسی که بی کس و تنهاس گلکم
پل ما چه جور بگم او دس آواس گلکم
چن دفه خواسم بیام لای ننت اینا بینمت
ولی دیدم نمیشه قوز رو قوزاس گلکم
کُره هر چه شده بشه ما که دیه رسوا شدیم
تو که هی مال منی منم که پیداس گلکم
هی بذار از ما بگن نقل و مثل جور بکنن
مث نقل ومثلای تو کتابس گلکم
راسی ایمشو بینمت رو بالا بام منتظرم
آخه بی تو شو من شام غریباس گلکم (شعر از تندر کرمانشاهی)